گرامى داشت اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن على (ع) در میان شیعیان آن حضرت از اهمیت و ارزش ویژهاى برخوردار است. از دیدگاه بسیارى از صاحب نظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبناى تاریخى چنین بزرگداشتى، ورود اهل بیت به کربلا در اولین اربعین حسینى (سال 61 هجرى) و دفن سرهاى مطهر شهیدان به ویژه سر مقدس امام حسین(ع) در کنار پیکرهاى مطهر آنهاست.
جمعى اندک از مورخان و صاحب نظران نیز بر این عقیدهاند که نظریه یاد شده از اعتبار تاریخى لازم برخوردار نیست، بلکه مبناى بزرگداشت این روز ورود جابر و عطیه به کربلاست.
مقاله حاضر در یک بررسى و تحلیل تاریخى، در مقام اثبات نظریه نخست است.
مراسم اربعین مشتمل بر چهار برنامه است که هر یک از نظر تایید و مقبولیت تاریخى و مذهبى در مراحل مختلفى قرار دارند. این مراسم عبارتند از:
1- زیارت مخصوصه: در استحباب و سنت زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین ( بیستم صفر) - از دور یا نزدیک - اختلاف نظر وجود ندارد، چنان که در زیارت ایام متبرکه نیمه شعبان و شب هاى قدر اختلافى مشاهده نمىشود.
2- ورود جابر و زیارت وى در بیستم صفر: این مساله مورد شک و استبعاد مرحوم سید بن طاووس قرار گرفته است.
3- دفن سرهاى مطهر و الحاق آنها به بدن هاى اطهر در روز اربعین: که میان علما، فقها و مورخان شیعه شهرت دارد.
4- ورود اهل بیت علیهم السلام در روز اربعین به کربلا .
درباره این مساله دیدگاه هاى مختلف و متضادى اظهار شده و مورد تشکیک و استبعاد جدى قرار گرفته است. این موضوع از دو جهت محل بحث است: اصل ورود به کربلا؛ تاریخ ورود.
اما در مورد اصل ورود اهل بیت (ع) به کربلا باید گفت که گروه بسیارى از علماى برجسته و مشاهیر متقدم و متاخر و مورخان شیعه و سنى آن را تایید کردهاند که به برخى از آنها اشاره خواهد شد. در برابر، جمعى از متاخران و برخى از متقدمان این جریان را بعید بلکه ممتنع و محال عادى دانستهاند (1) و به تعبیر بعضى نیز کذب محض و افسانه است. (2)
استدلال این گروه در استبعاد و استحاله و تکذیب این موضوع، دو امر است:
علامه شعرانى و شهید مطهرى نیز با تعبیرهاى مختلف همین نظریه را ابراز داشتهاند.
از آنجا که هدف این نوشتار بررسى علل استبعاد اربعین در کلام سید بن طاووس و اثبات جریان اربعین مىباشد، لازم است به ذکر نام عدهاى که جریان اربعین را تصریح یا تایید نمودهاند بپردازیم:
قائلان به اربعین دو دستهاند، دستهاى صراحتا اظهار نمودهاند که اهل بیت(ع) در روز اربعین به کربلا آمدهاند و دسته دیگر بر این باورند که سر مطهر امام (ع) و سایر شهدا در کربلا دفن گردیده و یا سرهاى مطهر به وسیله امام سجاد (ع) به بدن هاى مطهر الحاق شد.
از آنجا که دفن سر مطهر در کربلا قطعا به دست مبارک امام سجاد (ع) انجام شد و ورود ایشان به همراه سرهاى مطهر شهدا به کربلا نیز فقط در بیستم صفر بود و هیچ یک از مورخان شیعه و سنى قائل نشدهاند که سرهاى مطهر - مخصوصا سر مطهر امام حسین (ع) - به وسیله کسى غیر از امام سجاد (ع) دفن شده و یا این که امام سجاد (ع) در غیر بیستم صفر سال 61 براى دفن سرهاى مقدس به کربلا آمده باشد، از این رو اعتراف و تصدیق به دفن سر مطهر امام حسین (ع) در کربلا توسط امام سجاد (ع) در روز بیستم صفر خود گواه و شاهدى است صادق و عالى بر آمدن اهل بیت (ع) در روز اربعین به کربلا .
عدهاى از محققان و بزرگان، کتاب مستقل در اثبات ورود اهل بیت (ع) به کربلا تالیف کردهاند. از جمله:
1- « فاجعة الاربعین» یا «حدیث الاربعین» تالیف عالم بزرگوار شیخ حسن بلادى .
2- « تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سید الشهدا (ع)» تالیف علامه محقق سید محمد على قاضى طباطبایى شهید محراب مصلاى جمعه تبریز. این کتاب افزون بر هشتصد صفحه است که با مراجعه و بررسى بیش از پانصد و هفتاد کتاب به نگارش درآمده است. در تکمیل نوشتار حاضر از این کتاب نفیس استفاده بسیارى شده است. همچنین بسیارى از ادبا و علما موضوع اربعین و ورود اهل بیت به کربلا را در قالب اشعار عربى و فارسى بازگو و ضبط کردهاند.
اما عدهاى که پیش از سید بن طاووس در آثار یا مقاتل خود به مناسبت، تصریح و یا تاییدى بر اربعین داشتهاند:
1- ابو مخنف - لوط بن یحیى - معاصر با امام حسین (ع) (5)
2- شیخ صدوق، (متوفاى سال 381ق.) :
«امام سجاد (ع) با اهل بیت (ع) و سرهاى مطهر شهیدان از دمشق خارج شد و سرهاى مقدس را در کربلا دفن کرد.» (6)
هر چند ایشان تصریح نکردهاند که ورود اهل بیت(ع) در روز اربعین سال 61 ق. بوده است اما از آنجا که هیچ کس زمان دیگرى را در تاریخ، براى ورود اهل بیت (ع) به کربلا به ثبت نرسانده است، در نتیجه ورود امام سجاد(ع) به همراه اهل بیت به کربلا، در روز اربعین سال 61 ق. بوده است.
3- اسفرائنى (متوفاى 406ق.) - از علماى بزرگ مذهب شافعى - در مقتل خود تصریح مىکند که اهل بیت (ع)، بیستم صفر وارد کربلا شده و با جابر ملاقات کردند. او مىگوید: « و لما و صلوا الى بعض الطریق» ( و چون به راهى رسیدند) نمىگوید: « و لما و صلوا الى طریق کربلا او العراق» ( و چون به راه کربلا یا عراق رسیدند) تا اشکال شود راه کربلا از بین راه مدینه نیست، بلکه از خود شام است.
4- علم الهدى سید مرتضى (متوفاى 436ق.) مىنویسد:
«ان راس الحسین(ع) اعید الى بدنه فى کربلا» (7)؛ همانا سر مطهر امام حسین (ع) در کربلا به پیکر مقدس آن حضرت، عودت داده شد.
5- ابو ریحان بیرونى، محقق و ریاضیدان شهیر(متوفاى 440ق.) در کتاب نفیس خود «الآثار الباقیة» چنین مىگوید:
« و فى العشرین رد راس الحسین (ع) الى جثته حتى دفن مع جثته و فیه زیارة الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام»(8) ؛ سر مقدس امام حسین(ع) در بیستم صفر به جسد مطهر امام برگردانده و با پیکرش دفن گردید. زیارت اربعین در خصوص این روز است. اهل بیت (ع) نیز بعد از مراجعت از شام این روز را حرمت نهادند.
پس ایشان تصریح مىکند که ورود اهل بیت(ع) به کربلا پس از بازگشت از سفر شام بود نه قبل از رفتن به شام که مرحوم شعرانى ترجیح مىدهد.
6- شیخ طوسى (متوفاى 460ق.) علت سنت شدن زیارت امام حسین(ع) در اربعین را تنها انجام مراسم تدفین سرهاى مطهر امام (ع) و سایر شهدا در کربلا مىداند. (9)
البته سید بن طاووس، مىگوید شیخ طوسى معتقد است امام سجاد (ع) با اهل بیت (ع) در روز اربعین (بیستم صفر) وارد مدینه شدند ( نه کربلا) و سید بن طاووس این نظر را بعید مىشمرد از این جهت که چگونه ممکن است در مدت 40 روز به مدینه برسند؟ (10)
7- شیخ فتال نیشابورى (متوفاى 508ق.) مىگوید:
«خرج على بن الحسین (ع) بالنسوة و رد راس الحسین (ع) الى کربلا» (11)؛ امام سجاد (ع) به همراه اهل بیت (ع)، سر امام حسین(ع) را به کربلا بازگرداند.
8- عماد الدین طبرى آملى (متوفاى اوایل قرن ششم) . (12)
9- شیخ شهید طبرسى در سال 508 ق. (13)
10- ابن شهر آشوب (متوفاى سال 588ق.) در مناقب اعاده سر مطهر به بدن را ذکر کرده است. (14)
11- علامه شهیر و مورخ کبیر، سبط ابن الجوزى از علماى بزرگ اهل سنت (متوفاى سال 654ق.) چنین مىگوید:
«الاشهر انه رد الى کربلا فدفن مع الجسد» (15) ؛ بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسین (ع) به کربلا بازگردانده و با پیکرش دفن گردید.
12- سید بن طاووس - على بن موسى بن جعفر - (متوفاى 668ق.)، در کتاب لهوف، رجوع اهل بیت (ع) به کربلا و همچنین دفن سر مطهر در کربلا را نقل کرده، و در کتاب اقبال، (16) لحوق سر مطهر به بدن در روز بیستم صفر را پذیرفته، گر چه درباره آورنده سر مطهر و کیفیت دفن آن سکوت کرده است.
13- شیخ فقیه ابن نما حلى - جعفر بن محمد بن جعفر - (متوفاى اواخر قرن هفتم) نسبت به ورود اهل بیت (ع) به کربلا و ملاقاتشان با جابر تصریح نموده است. (17)
شایان توجه است که شیخ اجازه (18) ما مرحوم آیة الله حاج شیخ آقا بزرگ تهرانى در کتاب «الذریعه» (19) تاریخ وفات ابن نما مؤلف کتاب «مثیرالاحزان» را سال 645 ثبت نمودند، در صورتى که این سال، سال تاریخ فوت پدر ایشان فقیه نامى محمد بن جعفر بن نما استاد سید بن طاووس و محقق حلى است.
14- مورخ معروف «خواند میر» (متوفاى 942ق.)، اربعین را اصح روایات در دفن سر مطهر دانسته، و مىگوید:
«امام چهارم با خواهران و... در بیستم شهر صفر، سر امام حسین (ع) و سایر شهیدان کربلا (رضى الله عنهم) را به بدن هاى ایشان ملحق ساخت.» (20)
15- الشبراوى، عبد الله بن محمد، شیخ جامع ازهر قاهره، صاحب کتاب «الاتحاف بحب الاشراف» (متوفاى 1172ق.) نقل مىکند:
« بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد» . (21)
16- زکریا بن محمد قزوینى (متوفاى 1305ق.) در کتاب عجائب المخلوقات چنین مىگوید:
«الیوم الاول منه عید بنى امیه ادخلت فیه راس الحسین (رضى الله عنه) بدمشق و العشرون منه رد راس الحسین الى جثته»؛ اولین روز ماه صفر، عید بنى امیه بود، سر مقدس امام حسین (ع) در این روز وارد دمشق شد و در روز بیستم همین ماه، سر مبارک امام، به بدن مطهرش بازگردانده شد.
17- علامه جلیل القدر سید محسن امین عاملى در « لواعج الاشجان» به نقل از بشارة المصطفى، و در«اعیان الشیعه» مىگوید:
« ورود اهل بیت به کربلا مشهور است.» (22)
18- عالم شریف سید عبد الرزاق مقرم در« مقتل الحسین (ع)» چنین مىگوید:
«اهل بیت (ع) در کربلا با جابر ملاقات کردند.» (23)
و نیز مىگوید: « امام سجاد (ع) سر مطهر پدر و سایر شهدا را در کربلا ملحق به بدن ها کرد.» (24)
19- ابن حجر مکى، احمد بن محمد، (متوفاى سال 937ق.) صاحب کتاب «الصواعق المحرقه» و شرح قصیده همزیه بوصیرى مىگوید:
« بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد.» (25)
20- سید جلیل زبدة الفقهاء فاضل قزوینى، رضى بن نبى، (متوفاى سال 1118ق.) در کتاب نفیس « تظلم الزهرا» عین عبارت سید بن طاووس در کتاب اقبال را نقل مىکند و به طور جدى و صریح گفته سید را پاسخ مىدهد:
« اقول: غایة ما قال (ره) - بعد تسلیمه - محض استبعاد ولا ینبغى بمحضه انکار الروایات فانا سمعنا من الموثقین قرب کوفه من دمشق بما قد تیسر للبرید ان یسیر بثلاثة ایام ولا سیما للولاة و الحکام بالجور و سیما مثل هذا الخبر المشوم الذى هو عید للشامیین و مدة مقامهم فى دمشق - على ما فى المنتخب - لا یعلم کونها زائدة على ثمانیة ایام تقریبا و لم نظفر على روایة دلت على مقامهم فیها مدة شهر. والله یعلم. و ایضا قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک»؛ به عقیده من، سید - بعد از پذیرش جریان اربعین - بعدها صرفا آن را بعید دانسته است و سزاوار نیست با استبعاد صرف او روایات تاریخى را انکار نمود؛ زیرا ما از برخى از اشخاص مورد اطمینان شنیدهایم که کوفه به دمشق نزدیک بوده به گونهاى که یک پیک مىتوانست سه روزه به خصوص براى کسب تکلیف والیان و حکام جور به ویژه مثل خبر شوم کربلا را که براى اهل شام عید به شمارمىرفت به آنها برساند. اما مدت اقامت اهل بیت (ع) در شام - بنا بر آنچه در المنتخب آمده - تقریبا بیش از هشت روز نبوده است و ما به نقل دیگرى که بر اقامت آنان در شام به اندازه یک ماه دلالت کند دست نیافتیم - خدا عالم است - به اضافه چه بسا گاه کبوتر نامه بر زودتر از پیک زمینى پیغام برساند.
همچنین عده دیگرى از مشاهیر علماى شیعه و سنى قائل به اربعین هستند که براى اطلاع بیشتر مىتوان به مقتل مقرم و تحقیق اربعین مراجعه نمود.
قبل از نقل جریان اربعین، بررسى ادلهاى که سید بن طاووس براى بعید شمردن جریان ذکر مىکند، لازم است.
دلایل استبعاد از نظر او عبارتند از: 1- استجازه؛ 2- اقامت یک ماهه؛ 3- بعد مسافت؛ که به بررسى هر یک مىپردازیم:
سید بن طاووس معتقد است مدت زمانى که براى رفتن قاصد ابن زیاد به شام، براى کسب تکلیف درباره اعلام پایان یافتن جنگ و انجام ماموریت محوله و کسب تکلیف از یزید درباره سرهاى مطهر و اسیران، صرف شد با ورود اهل بیت در روز بیستم صفر به کربلا سازگار نیست.
در رد این دلیل سید بن طاووس باید بگوییم اولا: جریان استجازه، مبهم و معماگونه است، زیرا نه معلوم شد و نه کسى گفته است حامل و ناقل اجازه چه کسى بود؟ چه وقت رفت و کدام زمان برگشت و...؟ علاوه بر این چرا قاصد، سر مطهر امام (ع) را به منظور اثبات صحت گفتارش به همراه خود براى یزید نبرد؟ چون خود سید مىگوید سر امام (ع) همراه با اهل بیت (ع) از کوفه خارج شد.
محدث خیابانى مىگوید:
« تا به حال با وجود فحص شدید و تفتیش اکید در هیچ تاریخ و تالیفى از خاصه و عامه ایصال این مکتوب و جواب را به شام و کوفه ندیدهام که به چه نحو و کدام وسیله بوده و حال آن که از تذکرة الخواص و قمقام مستفاد مىشود که روز پانزدهم رؤوس و اسرا را از کوفه به شام حرکت دادند.»(26)
ابن اثیر در الکامل و طبرى در تاریخ خود داستانى راجع به ایام اسارت اهل بیت (ع) در کوفه نقل مىکند که گویاى استجازه است ولى مبهم و سربسته، آن هم به صورت حکایت قول (قیل) . (27)
علاوه بر مطالب گذشته، زمینه سؤال جدیدى وجود دارد و آن این که مگر عمر سعد براى فرستادن سرها و اهل بیت (ع) از کربلا به کوفه از ابن زیاد اجازه خواست که ابن زیاد از یزید اجازه بخواهد؟
نکته دیگرى که در تعیین اربعین نقش دارد، جریان خروج و ورود اهل بیت (ع) از کوفه به شام است بدین جهت بررسى آن ضرورى به نظر مىرسد.
شیخ مفید در مورد خروج اهل بیت (ع) از کوفه چنین شرح مىدهد:
« روز دوازدهم یا سیزدهم ابن زیاد سر مطهر امام (ع) را به وسیله زحر بن قیس براى یزید به شام فرستاد. پس از آن در روز چهاردهم یا پانزدهم اهل بیت (ع) را روانه شام کرد و کاروان اهل بیت (ع) به کسانى که سرها را مىبردند، رسیدند.» (29)
شهید قاضى طباطبایى مىگوید:
« در کتب تاریخ، کاروان اهل بیت (ع) روز پانزدهم محرم از کوفه به سمت شام خارج شدند.» (30)
تقویم و سالنامه پژوهشى آستان قدس رضوى ( سال هاى 70 و 71) روز نوزدهم محرم را روز حرکت و خروج اهل بیت (ع) از کوفه به شام مىداند.
ورود سرهاى مطهر به شام، در روز اول صفر معروف و مشهور است و تاریخ دیگرى نقل نشده است. و بسیارى عید دانستن اول صفر سال 61 توسط بنى امیه را نقل کردهاند. از طرف دیگر، همراهى سرهاى پاک و اهل بیت (ع) هنگام ورود به شام، گویا مورد اتفاق نظر همگان است. سید بن طاووس، شیخ مفید و دیگران معتقدند اهل بیت (ع) و سرهاى مطهر با هم به سمت شام حرکت کرده و با هم وارد شام شدند. هر چند سید، تاریخ خروج اهل بیت (ع) از کوفه و ورود آنها به شام را معین نمىکند، اما همین مقدار که قبول دارد اهل بیت (ع) و سرهاى شهدا با هم از کوفه خارج و با هم وارد شام شدند، براى پذیرفتن ورود اهل بیت (ع) در روز اول صفر به شام، کافى است. همچنین ایشان گفته مورخان معتبر و معروف را در رابطه با خروج و ورود از کوفه به شام، رد نکرده است.
بنابراین، پذیرش ورود اهل بیت (ع) به شام در روز اول صفر، الزامى است، و در نتیجه یا استجازه انجام نشد - چنان که احتمال قوى همین است - یا در ده روز اول، انجام شد؛ یعنى دهه اول به رفت و برگشت قاصد و کسب اجازه، صرف شد، دهه دوم صرف حرکت اهل بیت (ع) به شام؛ و روز اول صفر - طبق نظر معروف - وارد شام شدند و به همین مناسبت آن روز، عید رسمى امویان و دشمنان اهل بیت(ع) شد.
سید بن طاووس با استناد به روایتى که بر اقامت یک ماهه اهل بیت (ع) در شام دلالت دارد آن را با جریان اربعین سازگار نمىداند.
این موضوع نه تنها از نظر تاریخى قابل تایید نیست بلکه از استدلال استجازه هم ضعیف تر است؛ چون در استجازه، نقل ابن اثیر و طبرى - هر چند به طور مبهم - وجود داشت. سید نیز در کتاب هاى دیگر خود به آن اشارهاى نمىکند و فقط در کتاب اقبال به عنوان استبعاد مىگوید:
« اربعین با روایت اقامت یک ماه در دمشق سازگار و هماهنگ نیست.» (31)
علاوه بر این، تتبع نقل هاى تاریخى، شاهد خوبى بر عدم اقامت یک ماهه اهل بیت (ع) در شام است، و از قراین متعدد و عبارات مختلف استفاده مىشود که از هشت یا ده روز بیشتر نبوده است.
کلمات محدث قمى و دیگران گویاى این است که چون مردم شام از حقیقت امر مطلع شدند و فهمیدند که کشته شدگان، فرزندان پیغمبر(ص) و اسرا، خاندان نبوت مىباشند، شرایط و اوضاع کاملا بر علیه یزید برگشت؛ به همین سبب وجود اهل بیت (ع) در شام، مایه نفرت بیشتر شامیان از بنى امیه و تزلزل سلطنت این دودمان مىشد. بنابراین یزید با تظاهر به احترام این بزرگواران، سعى در برگرداندن آنها به مدینه نمود.
ابن اثیر مىگوید یزید گفت:
" لعن الله ابن مرجانة... فانه بغضنى - بقتل الحسین - الى المسلمین و زرع فى قلوبهم العداوة فابغضنى البر و الفاجر بما استعظموه من قتلى الحسین. مالى و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب علیه" (32) ؛ خدا پسر مرجانه را لعنت کند که با قتل حسین، مرا مبغوض مسلمانان ساخت و بذر دشمنى با ما را در دل هایشان کاشت در نتیجه نیکوکار و بدکار را به دلیل قتل حسین، با من دشمن ساخت. مرا با پسر مرجانه چه کار؟ خداوند او را لعنت کند و بر او خشم نماید.
شیخ مفید نیز مىگوید:
« و لما وضعت الرؤوس بین یدى یزید و فیها راس الحسین علیه السلام قال یزید... ثم امر بالنسوة ان ینزلن... فافرد لهم دارا یتصل بدار یزید فاقاموا ایاما ثم ندب النعمان بن بشیر و قال: تجهز لتخرج بهؤلاء النسوة الى المدینة» (33) ؛ آنگاه که سرهاى شهدا در برابر یزید قرار داده شد و سر مقدس امام حسین (ع) در میان آنان بود گفت: ... سپس دستور داد که اهل بیت (ع) فرود آیند... اهل بیت (ع) در کنار منزلگاه یزید، چند روزى اقامت داشتند تا این که - روزى - یزید نعمان بن بشیر را خواست و به او گفت: آماده باش تا با اهل بیت (ع) به مدینه بروید.
این کلمات به وضوح بر عدم اقامت یک ماهه در شام دلالت مىکند.
همچنین طبرى مىگوید:
« ثم ادخلهم على عیاله فجهزهم و حملهم الى المدینة» (34) ؛ سپس آمد و آنان را آماده نموده و به سوى مدینه حرکت دادند.
و در جاى دیگر مىگوید:
« و لما حبس یزید دعا بعلى بن الحسین و صبیان الحسین و نسائه فادخلوا علیه و الناس ینظرون... ثم قال یزید: یا نعمان بن بشیر جهزهم بما یصلحهم و ابعث معهم اجلا من اهل الشام فیسیر بهم الى المدینه ثم امر بالنسوة ان ینزلن فى دار... فدخلن دار یزید... فاقاموا علیه المناحة ثلاثا... .» (35)
ظاهر این عبارت این است که در همان روز اول ورود اهل بیت به شام و مجلس یزید، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدینه را فراهم آورند.« ثم امر بالنسوة ان ینزلن» از واژه « ثم» استفاده مىشود که پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدینه، دستور داد «نزول» کنند؛ یعنى بار سفر بازکنند. چون نزول وارد و داخل شدن نیست، بلکه فرود آمدن و پیاده شدن از وسایل نقلیه است. پس پیش از بارانداختن مسافران کربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.
ابن کثیر نیز مىگوید:
«اهل تحقیق گفتهاند: بیشتر از یک هفته یا هشت روز، اقامت اهل بیت(ع) در شام نبود.» (36)
در مقتل ابى مخنف نیز عباراتى با همین مضامین وجود دارد.
نتیجه بحث این که اقامت یک ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارک تاریخى قابل قبول و مورد تایید نیست.
سید بن طاووس مىگوید: فاصله بین کوفه و شام حدود ده روز راه است که با برگشت آن 20 روز مىشود. از این رو این فاصله طولانى به علاوه اقامت یک ماهه اهل بیت(ع) در شام، با ورود اهل بیت(ع) در بیستم صفر به کربلا منافات دارد.
در جواب این سخن سید بن طاووس، لازم است به ادلهاى اشاره شود که بر امکان پیمودن این مسافت در مدتى کمتر از آنچه سید معتقد است دلالت دارند:
الف- سید بن طاووس خود اعتراف دارد که مسافت بین کوفه و شام براى پیمودن عادى 10 روز است؛ زیرا خود او گفته بود مدت رفت و بازگشت بین این دو شهر، بیست روز یا بیشتر است. از این رو مىتوان باور داشت که پیک و قاصد سریع السیر دولتى که حامل پیام مهم امنیتى و نظامى نیز باشد، راه را پنج روزه طى مىکند.
ب- بعضى از طوایف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را هشت روزه و برخى از قبایل هفت روزه مىپیمایند. (37)
ج- از شخصى به نام ابو خالد نقل مىکنند که روز جمعه کنار شط فرات با میثم تمار بودم، او گفت: الساعه معاویه در شام مُرد، و من روز جمعه آینده با قاصدى که از شام آمده بود ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم، گفت معاویه از دنیا رفت و مردم با پسرش یزید بیعت کردند. گفتم کدام روز معاویه مُرد؟ گفت: روز جمعه گذشته. (38)
با توجه به این که یزید هنگام مرگ معاویه در شام نبود و فرصتى هر چند کوتاه براى آمدن یزید به شام و بیعت مردم با او لازم بود، اگر این قاصد پس از بیعت مردم بلافاصله از شام خارج شده باشد حداکثر مدت شش روز بین راه بود.
د- اشخاص موثق مىگویند مسافت کوفه تا شام را طى سه روز به راحتى مىتوان پیمود. (39)
ه- در تابلوى بین شهرى وزارت راه سوریه نوشته شده: دمشق - بغداد 500 کیلومتر.
از بغداد تا کوفه نیز حدود 150 کیلومتر و از بغداد تا کربلا حدود 70 کیلومتر مىباشد.
محدث قمى مىگوید:
« روز هشتم، یزید اهل بیت را روانه کرد.» (40)
با توجه به ورود اهل بیت (ع) در روز اول صفر و فاصله ده روزه کوفه به شام ( چنان که سید اعتراف دارد) رسیدن اهل بیت (ع) به کربلا را در بیستم صفر به آسانى مىتوان تصدیق و باور کرد. چون حدود دوازده روز مىشود.
و- امام حسین (ع)، فاصله 470 کیلومترى مدینه و مکه را پنج روزه پیمودند ( تقریبا روزانه 90 کیلومتر) در نتیجه مسافت شام تا کربلا را که حدود 570 کیلومتر است، طى هفت روز به راحتى مىتوان پیمود. و مسافت شام تا کوفه را به طور عادى هشت روزه مىتوان طى کرد.
ز- سرعت شتر در بیابان به دوازده کیلومتر و در شتر تندرو (جماز) حتى به 24 کیلومتر در ساعت مىرسد. (41)
لازم به ذکر است که علامه جلیل متتبع توانا شهید قاضى طباطبایى در کتاب نفیس « تحقیق اربعین» از تاریخ طبرى نقل مىکند که «ابا بکرة» به دستور« بسر بن ارطاة» از کوفه به شام هفت روزه رفت و برگشت.
اما به اعتقاد «طبرى» مطلب به این شکل درست نیست، بلکه او از بصره به کوفه هفت روزه رفت و برگشت. (42)
مقرم نیز مىگوید: «ابا بکره به شام رفت.» (43)
یکى از پاسخ ها و توجیهاتى که براى رفع شبهه بعد مسافت و تصدیق ورود اهل بیت(ع) در بیستم صفر به کربلا، مطرح مىشود و در عبارات مرحوم شهید قاضى طباطبایى تکرار و مورد استفاده قرار گرفته، جریان استفاده از کبوتر نامه بر براى استجازه از یزید است.
گویا نخستین کسى که این احتمال را مطرح کرد، مرحوم فاضل قزوینى باشد. البته او نمىگوید ابن زیاد حتما یا احتمالا از کبوتر استفاده کرد؛ فقط گفته است:« قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک.» (44) ؛ کبوتران نامهها را در کمتر از این مدت مىرسانند.
قابل توجه است که استفاده ابن زیاد از کبوتر نامه بَر تنها در حد یک فرضیه است و احتمال استفاده ابن زیاد از کبوتر نامه بر براى کسب اجازه از یزید گر چه احتمالى قابل قبول و تصدیق مىباشد، اما هیچ شاهد و سند تاریخى در مورد استفاده ابن زیاد، یزید یا پیشینیان آنان از کبوتر براى نامه رسانى وجود ندارد. حتى مطرح کنندگان این پاسخ نیز هیچ موردى را نقل نکردهاند.
بنابراین موضوع مهم تاریخى اربعین را با تکیه بر حدس و گمان به این که از کبوتر استفاده شده باشد، نمىتوان به اثبات رساند. اساسا در امور تاریخى معیار، نقل معتبر مورخان است و حدس و گمان و احتمال، مطلقا هیچ ارزش علمى ندارد.
چگونه مىتوان با استناد به چیزى که در تاریخ اسلام - تا آن روز- هیچ سابقهاى نداشت نظریه پردازى کرده و حل مشکل نمود. نه خلیفهاى از آن استفاده کرد و نه یک والى و امیرى آن را به کارگرفت!
با توجه به این که دفن سر مطهر امام (ع) در کربلا به معناى آمدن اهل بیت (ع) به کربلا است، اعتراف به این موضوع، خود دلیلى مستقل بر این مدعا مىباشد؛ از این رو نام کسانى که این مطلب را بین علماى شیعه مشهور و معروف مىدانند، یادآور مىشویم:
1- مورخ کبیر سبط بن الجوزى (متوفاى 654ق.) مىگوید:
«الاشهر انه رد الى کربلا فدفن مع الجسد» (45) ؛ بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسین(ع) به کربلا بازگردانده و با پیکرش دفن گردید.
2- فقیه سعید ابن نما حلى (متوفاى سال هاى آخر قرن هفتم) چنین مىگوید:« انه المعول عند الامامیه.» (46) ( شیعه به این نظریه اعتماد دارد.)
3- سید ورع و جلیل سید بن طاووس (متوفاى 668ق.) مىگوید:
« فاما راس الحسین (ع) فروى انه اعید فدفن بکربلا مع جسده الشریف، و کان عمل الطائفه على هذا» (47) ؛ روایت شده است که سر امام حسین (ع) به کربلا بازگردانده و در کنار جسد شریف امام به خاک سپرده شد، و دانشمندان شیعه نیز بر همین عقیدهاند.
4- علامه مجلسى (متوفاى 1111ق.) مىگوید:
« والمشهور بین علمائنا الامامیه انه دفن راسه مع جسده الشریف رده على بن الحسین (ع)» (48) ؛ بین علماى شیعه شهرت دارد که امام سجاد(ع) سر امام حسین را بازگرداند و در کنار پیکر امام (ع) دفن نمود.
5- سید عالم جلیل حاج سید اسد الله حسینى تنکابنى مىگوید:
« خبر حمل امام سجاد (ع) اشهر و اظهر و اصح در نظر است و مؤید به عقل و نقل است.» (49)
6- محدث قمى چنین مىگوید:
« و الذى اشتهر بین علمائنا الامامیه انه دفن مع جسده الشریف رده على بن الحسین علیهما السلام.» (50)
7- المناوى مىگوید:
« نقل ان الامامیة متفقة على انه اعید الى کربلا» (51) ؛ نقل است که همه علماى شیعه بر این باورند که سر مطهر امام حسین (ع) به کربلا بازگردانده شد.
8- علامه کبیر مجلسى مىفرماید:
« و بدان که مشهور آن است که سبب تاکید زیارت آن حضرت در این روز آن است که حضرت امام زین العابدین(ع) با سایر اهل بیت در این روز بعد از مراجعت از شام به کربلاى معلى وارد شدند و سرهاى مقدس شهدا را به بدن هاى ایشان ملحق کردند.» (52)
یکى دیگر از موضوعاتى که به عنوان دلیل معتبر و سند قانع کننده، در رابطه با ورود اهل بیت (ع) به کربلا مىتواند مورد استفاده قرار گیرد، جریان دفن سر مقدس امام (ع) در کربلا و ملحق شدن آن به پیکر مطهر است.
طبق اسناد و مدارک یاد شده بازگشت سرهاى مطهر شهیدان به کربلا و پیوستن به پیکرهاى پاک آنان اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه علما و مورخان بزرگ شیعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بین آنها قطعى و مسلم است. اهل سنت نیز از این شهرت بین شیعیان آگاهى دارند و به گفته برخى مؤید به عقل و نقل است. و دفن سر مطهر امام حسین (ع) در غیر کربلا مورد تایید بزرگان نیست.
علامه بزرگوار مجلسى، آمدن اهل بیت (ع) به کربلا و مراسم تدفین در کربلا را بعید مىداند و مىگوید: بنابراین، سر و فلسفه انتخاب و تعیین روز بیستم صفر - نه قبل و نه بعد - براى سنت شدن مراسم سر خاک امام حسین (ع) رفتن و زیارت کردن آن امام چیست؟ نمىدانیم! و موظف نیستیم بدانیم. (53)
از این بیان دو نکته قابل استفاده است: یکى این که اگر آمدن اهل بیت (ع) و برگزارى مراسم تدفین، ثابت و مسلم مىبود، فلسفه زیارت مبهم نبود. دیگر این که سنت برگزارى مراسم اربعین، و تجدید خاطره متوفى پس از گذشت چهل روز از درگذشت وى امرى رایج و متعارف نبود و گرنه ابهام نمىداشت و نیازى به تفسیر و توجیه نمىبود.
سید جلیل ابن طاووس که در کتاب لهوف، جریان آمدن اهل بیت(ع) در بیستم صفر به کربلا را به عنوان یک حقیقت تاریخى نقل مىکند، در کتاب اقبال با دیده شک و تردید و استبعاد به این موضوع مىنگرد ولى از آنجا که دفن سرهاى مطهر در کربلا و ملحق شدن آنها به بدن هاى طاهر در بیستم صفر به نظرش ثابت و قطعى است، متوسل به نوعى استدلال ظریف و قابل توجه و دقت مىشود و مىگوید:
« آیات قرآن دلالت قطعى بر لحوق سرها به بدن دارد مثل " ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء" (54) خدا مىفرماید: شهیدان زندهاند با این که حیات و زندگى بدون سر ممکن نیست. پس باید سر به بدن ملحق شده باشد تا زندگى و حیات شهیدان کربلا قابل تصور باشد، گر چه ندانیم به چه وسیله به کربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد، و شاید تحقیق و اظهار نظر در این مورد نوعى عدم رعایت ادب و احترام به آن بزرگان باشد.» (55)
اما کسانى که منکر ورود اهل بیت(ع) به کربلا در اولین اربعین بعد از عاشورا هستند و یا با شک و تردید به این جریان مىنگرند، در برابر یک پرسش جدى و اساسى قرار دارند، که پاسخ صحیح آن جز با التزام به ورود اهل بیت(ع) امکانپذیر نیست؛ اولین کسى که به این پرسش پاسخ صحیح داده، شیخ طوسى است.
با ذکر مقدمهاى به طرح این پرسش مىپردازیم:
به طور مسلم و قطعى تا قبل از واقعه عاشورا، مراسم اربعین یعنى بزرگداشت شهیدان یا مردگان، عرفا یا شرعا، رسم نبود. قبل از اسلام بین طوایف عرب و ملت یهود مراسم اربعین از قبیل سر خاک رفتن، اطعام نمودن یا برپایى برنامههاى سوگوارى و عزادارى رسم نبود (البته سید مقرم نظر دیگرى دارند که به نقد آن نیز خواهیم پرداخت) . در اسلام نیز براى مرگ بزرگانى همچون ابوطالب و خدیجه و شهادت بزرگوارانى چون حمزه سید الشهدا، جعفر طیار و دیگران، عملا هیچ گونه اثرى از اربعین دیده نشده و از کسى هم نقل نشده است.
اینک پرسش قابل طرح این است که در روز بیستم صفر - غیر از اربعین بودن - (56) چه اتفاق تازهاى رخ داد که زیارت امام حسین (ع) با الفاظ خاص و برنامه مخصوص، مستحب و سنت شد، تا آنجا که یکى از پنج نشانه تشیع خاص و ولاء و ایمان خالص قرار گرفت؟ چنان که در حدیث معروف از امام حسن عسکرى (ع) روایت شده است. (57)
به عبارت دیگر پرسشى در اینجا مطرح است که دقت و تامل شایانى را مىطلبد و آن این که در روز بیستم صفر دو برنامه مذهبى ویژهاى برگزار مىشود:
1- زیارت عارفانه امام حسین (ع) .
2- مراسم سوگوارى و عزادارى امام حسین (ع) .
با توجه به این که، زیارت هاى مخصوص امام (ع) فقط در ایام و لیالى خاص مورد سفارش قرار گرفته است مانند شب هاى جمعه و ماه رجب (که در ایام شرک و کفر نیز حرمت ویژهاى داشت.) و نیمه شعبان، لیالى قدر، عیدین و عرفه. بنابراین هرگز سراغ نداریم شب و روزى را که هیچ ویژگى خاصى نداشته باشد ولى تشرف به کربلا و زیارت و تجلیل آن بزرگوار در آن ایام یا لیالى مورد سفارش قرار گرفته باشد. بدین جهت برگزارى آیین سوگوارى در سال روزى که هیچ خاطره و حادثه مصیبت بارى در آن اتفاق نیفتاده باشد تعجب آور خواهد بود. به ضمیمه این نکته که روز بیستم صفر هیچ ویژگى خاصى مانند جمعه و عرفه و... ندارد. از این رو پرسش اساسى این است که چرا دو برنامه یاد شده، در روز بیستم صفر مورد توصیه قرار گرفته است؟
البته فراوانى ایام زیارات مخصوصه امام حسین (ع) بیانگر این نکته است که پیشوایان مذهبى اسلام از هر فرصت مناسبى، براى زنده نگه داشتن خاطره حساس و حیات بخش جریان عاشورا، استفاده مىکردند، بدین سبب در هر روز و شب ویژه و ممتازى که توجه به خدا و عبادت حضرت حق، شایسته بود، شیعیان و پیروان مخلص خود را به سوى حسین(ع) و کربلایش بسیج مىکردند و با انواع تشویق و توجه سعى مىکردند یاد آن امام مظلوم (ع) در دل ها تازه بماند و نامش بر زبان ها رایج باشد و زمین کربلا و حرم شریفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف و با وفا، مملو و آکنده شود. و از این طریق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان - هر چند زیر پوشش عنوان مقدس خلیفه مسلمین پنهان شده باشند - که مهمترین هدف و انگیزه قیام و مقاومت خونین و خدایى آن حضرت بود، براى همیشه و همه جا در طول تاریخ و عرض جغرافیا زنده و شاداب، حرکت آفرین، پایدار و جاودانه بماند. استحباب مؤکد زیارت آن بزرگوار در شب هاى جمعه و قدر و عید فطر و قربان و نیمه شعبان و... حضورا و غیابا، از دور و نزدیک، گواه و شاهدى بر این مدعا است.
در عین حال با این همه آثار پر برکت زیارات ذکر شده، هیچ مناسبتى - هر چند کوچک و مختصر - وجود ندارد که زیارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعین سنت شود. پس علت و فلسفه استحباب زیارت روز اربعین چه چیزى مىتواند باشد؟ آیا صرف حضور و آمدن جابر بن عبدالله انصارى در آن روز مىتواند علت تاسیس چنین سنتى گردد؟
حاشا؛ هرگز چنین نیست. چرا که اولا: گر چه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شیعه مخلص بود، لکن در بعد سیاسى و یا نظامى آن روز هیچ نقش و جایگاه مهمى نداشت؛ آیا زیارت چنین شخصى ممکن است به عنوان یک سنت برجسته و هنر آموزنده در تاریخ ثبت شود و به نام یک عمل قهرمانانه و آموزنده سرمشق براى مبارزان و مجاهدان و ایثارگران و از جان گذشتگان آینده روشن جهان سرخ و خونین تشیع باشد؟
ثانیا: آیا عمل سالگرد اولین زیارت، سابقه و نمونهاى به عنوان الگو و شاهد دارد؟ طبعا هر شهید و متوفایى، اولین زائر دارد. آیا عاقلانه و قابل قبول است که چون کسى اولین زیارت را انجام داد، دیگران نیز به تبعیت و پیروى او همه ساله آن روز را به مناسبت تجدید خاطره زیارت آن زائر گرامى بدارند و مراسم با شکوه و مفصلى مانند روز درگذشت یا حتى مفصل تر از آن برپا کنند؟
چرا اولین زیارت پیغمبر اکرم (ص) و سایر امامان (ع) و شهیدان دیگر تاریخ، ثبت و ضبط نشد و گرامى داشت و زیارت مخصوصه آن روز، شیوه و سنت قرار نگرفت؟
آیا اگر امام سجاد (ع) بر فرض، سى و هشتم یا چهل و پنجم و یا پنجاهم، با اهل بیت (ع) به کربلا مىآمدند و سرهاى مطهر را دفن مىکردند و مراسم تدفین را برگزار مىنمودند، باز هم روز اربعین - به مناسبت زیارت جابر - روز برجسته معرفى و مراسم تدفین سرهاى مطهر شهیدان به فراموشى سپرده مىشد؟ !
آیا اگر جابر روز سىام شهادت امام حسین (ع) - دهم صفر - به زیارت مىآمد و امام سجاد (ع) با اهل بیت و سرهاى مطهر، روز چهلم - بیستم صفر - وارد کربلا مىشدند، باز هم ثلاثین - دهم صفر - در مکتب تشیع، روز ممتاز و برجستهاى معرفى شده و اربعین فراموش مىشد؟
آیا اگر جابر روز دیگرى - غیر از بیستم صفر - به کربلا مىآمد و امام سجاد (ع) اصلا به کربلا نمىآمد - چنان که بعضى معتقدند - باز هم همان روزى که جابر به کربلا آمده بود - ثلاثین یا خمسین - در مکتب و مذهب تشیع به عنوان یک سنت مؤکد ثبت مىشد؟ و آیا در برابر اعتراض غیر شیعیان پاسخ و توجیه قابل پذیرش و منطقى داشتیم؟
ثالثا: آمدن جابر به کربلا در روز اربعین ( جدا از دیدار با اهل بیت) توسط کسى قبل از سید بن طاووس نقل نشده است و تنها اسفرائنى که قبل از سید مىزیست (متوفاى 406ق.) در مقتل خود نقل نموده است که جابر در روز اربعین براى زیارت امام حسین (ع) به کربلا آمده و در آنجا با اهل بیت (ع) دیدار کرده است ولى مرحوم سید بن طاووس و دیگران آمدن جابر« به صورت جداگانه» و بدون دیدار با اهل بیت(ع) را نقل نکردهاند. بنابراین« پذیرش آمدن جابر» و «انکار آمدن اهل بیت(ع)» از نظر تاریخى قابل قبول نیست.
آیا اربعین و چهلم بودن، به تنهایى مىتواند علت این مراسم روحانى باشد؟ و آیا آمدن و زیارت جابر به عنوان صحابى معروف یا اولین زائر مىتواند دلیل سنت شدن اربعین شود؟ پس رمز و فلسفه حضور بر مرقد مطهر و تربت پاک امام حسین(ع) در روز بیستم صفر و خواندن زیارت اربعین چیست؟
از مطالبى که تا کنون گفته شده نتیجه مىگیریم که این دو دلیل نمىتواند رمز و راز عظمت و سنت مراسم اربعین باشد.
پاسخ صحیح و قانع کننده مرحوم شیخ الطائفه (جزاه الله خیرا) طبق نقل شیخ شهر آشوب پرده از راز این معما مىگشاید و علت واقعى رسم سنت اربعین را مراسم تدفین و برپایى سوگوارى و عزادارى و نوحهخوانى و تجدید خاطره مصائب جانسوز و جانگداز عاشورا مىداند.
علاوه بر این روایات معتبر و مستفیضه و شاید متواتره دال بر گریستن آسمان بر عزادارى امام به مدت چهل روز نیز پرده از رمز و راز این موضوع برمىدارد. (58)
در نتیجه اربعین داراى محتوایى آموزنده و یادآور خاطرهاى حیات بخش و با قداست است. و چه شایسته و بجاست که مراسم تدفین سر مطهر امام حسین(ع) و شهداى با وفاى کربلا پس از چهل روز جدایى از بدن و گرداندن بر سر نى در خیابان ها و بیابان ها و کوچه و بازارها، براى همیشه و تا ابد زنده بماند، و همه ساله، مراسم بزرگداشت این خاطره به یاد ماندنى و فراموش نشدنى، با عزت و احترام و هر چه با شکوهتر برگزار شود. و روحیه ظلم ستیزى به عنوان یک درس آموزنده از استاد بزرگ بشریت حسین بن على(علیهما السلام) به نسل هاى آینده به ویژه جوانان منتقل شود، و همچنان زنده و شاداب، گرم و گیرا حفظ شود تا زمینه قیام بزرگ، جهانى و عدل گستر مهدى موعود (عجل الله فرجه) فراهم آید که مطمئنا جز با شیوع و رواج روحیه شهادت طلبى و گسترش فرهنگ جانفشانى در راه ریشه کنى ظلم و ظالم، در میان همه تودههاى محروم و مظلوم، زمینه و مقدمات ظهور و فرج نهایى فراهم نمىآید همچنان که جز با روحیه شهادت طلبى و ایثارگرى، انقلاب کبیر اسلام پا نگرفته و رونق نیافت. بدین سبب به حق مىتوان گفت: پیامبر اکرم (ص) با تزریق روحیه جان نثارى در ملت خود درس مبارزه با کفر و شرک را به آنان آموخت. و حسین(ع) با تزریق روحیه جانفشانى (که در جوامع اسلامى به مرگ یا به سردى و ضعف کشیده شده بود) درس مبارزه با ظلم و نفاق را به جامعه در خود فرو رفته آن زمان آموخت. و چه خوش گفت: « حسین منى و انا من حسین» ( تو گویى درست این سخن گفت پیغمبر است) و شاهد خوب این مدعا - بزرگداشت مراسم اربعین تنها به دلیل تجدید خاطره دفن سرهاى مطهر شهدا به وسیله اهل بیت(ع) در بیستم صفر - این است که در روزهاى دیگر، زیارتى مخصوص حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى، رایج نیست، فقط حضور است و زیارت کردن، نماز است و دعا و وداع و بازگشت. در صورتى که در اربعین، مراسم عزادارى و دستههاى سینه زنى و غیره در کربلا از عاشورا خیلى مفصل تر و پرجوش و خروش تر برگزار مىشود. هیات ها و مواکب حسینى از کل شهرهاى عراق براى اقامه عزا و نوحه خوانى رو به کربلاى حسین(ع) مىآورند تا حدى که کربلا گنجایش پذیرایى آنان را ندارد. در بیرون شهر، چادر و خیمه برپا مىکنند و این چند روز را آنجا بسر مىبرند. سه شبانه روز - پیوسته - دستههاى عزادار و سینه زنان، صحن و حرم مطهر کربلا و همچنین بازار و خیابان ها را پر از جمعیت مىکنند و ازدحام جمعیت به قدرى است که رفت و آمد و نقل و انتقال، در کل شهر، مخصوصا ورود و خروج از صحن و حرم مطهر براى افراد عادى به ویژه زنان و کودکان بسیار دشوار و گاهى همراه با خطرهایى خواهد بود.
از کتاب« ادب الطف» علامه خطیب شهیر بزرگوار سید جواد شبر نقل است که در اربعین، بیش از یک میلیون نفر در کربلا به زیارت و عزادارى مىآیند. ( در عراق آن روز که که ده میلیون نفر جمعیت داشت) و بیش از صد تُن برنج براى جمعیت هاى عمومى و علنى طبخ مىشود.
آیا چنین مراسم با شکوه و مجللى تنها به سبب زیارت جابر بود؟ ! و یا تنها به حساب روز چهلم عاشورا بود؟ ! یا براى تجدید خاطره تلخ و مظلومانه عاشورا است که در اربعین تجسم یافت و تکرار شد؟ و یا این که براى بزرگداشت و تجلیل مراسم تدفین بخشى از بدن پاک و پیکر مطهر امام حسین(ع) و یاران بىنظیرش؟ بخشى از بدن و پیکر که حرمت و قداستش اگر از کل پیکر و بدن بیشتر نباشد، کمتر نیست.
آیا عدهاى از زنان و کودکان اسیر شده و رنج بىخانمانى کشیده و تلخى غربت چشیده، پس از چهل روز اسارت و آوارگى، سر بریده و از تن جدا شده پدران و برادران و فرزندان خود را به بدن هاى بى سر ملحق کنند و دفن نمایند، داغ تازه آنان تازه تر نمىشود؟ داغدیدگانى که علاوه بر در دل داشتن داغ کشته و پرپر شدن گل پیکر خاندان خود، اجازه گریستن و اشک ریختن و آه کشیدن و ناله کردن را نداشتند، پس از چهل روز تحمل درد و رنج و زحمت اسارت، بر سر تربت عزیزان خود آمدند تا سرهاى پاک به امانت گرفته را به اهل امانت بازگردانند و پس از انجام وظایف و پایان یافتن مراسم تدفین تمام قطعات بدن هاى قطعه قطعه شده، به مراسم عزادارى و سوگوارى بپردازند.
آیا شایسته نیست شیعیان مخلص این خاندان که « خلقوا من فاضل طینتهم یفرحون لفرحهم و یحزنون لحزنهم.» ( از باقیمانده خاک آنان آفریده شدند و به شادى آنان شاد و به حزن و اندوه آنها اندوهناکند.) در بیستم صفر هر سال، سوگوارى و نوحهخوانى برپا کنند تا خاطره تلخ بازگشت اسیران تجدید و مراسم تدفین سرهاى مطهر در کربلا، تجلیل شود؟ و با برپایى مراسم نوحه و عزا و ماتم، همیارى و همگامى خود را با اهل بیت (ع) اعلام کنند؟
از اینجا راز و رمز برگزارى مراسم سوم و برپایى برنامه چهلم براى مردگان مؤمن، کشف مىشود که روز سوم، رمز تجدید خاطره مراسم تدفین پیکرهاى بى سر شهیدان کربلاست. و راز مراسم اربعین، تجلیل و اظهار همدردى با خاندان نبوت و شرکت در اقامه عزا به مناسبت تدفین و خاکسپارى سرهاى بىپیکر و ملحق نمودن آنها به بدن هاى پاک بىسر است.
مرحوم علامه مقرم به منظور تفسیر و تحلیل اربعین، سعى دارد که مراسم اربعین امام حسین(ع) را منطقى و موجه و متعارف در همه ملل و اقوام جلوه دهد از این رو مىگوید:
« من النوامیس المطردة، الاعتناء بالفقید بعد اربعین یوما مضین من وفاته... و النصارى یقیمون تابینیة یوم الاربعین من وفاة فقیدهم یجتمعون فى الکنیسة و یعیدون الصلاة علیه... والیهود یعیدون الحداد على فقیدهم بعد مرور «ثلاثین» یوما» . (59)
«اربعین» - برگزارى مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ - از سنت و آداب و رسوم رایج و شایع در همه امت ها و ملت هاست، مسیحیان نیز ملتزم مىباشند و یهودیان این مراسم را روز سىام برگزار مىکنند.
1- اگر مراسم بزرگداشت و تجدید خاطره، هیچ ریشه مذهبى، تاریخى، سیاسى و اجتماعى نداشته باشد چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ « ثلاثین» یهودیان چه نقصى داشت که متروک و مهجور شد؟ و چرا آنان «اربعین» را انتخاب نکردند با این که «فتم میقات ربه اربعین لیلة» . (60) در مورد آنان است و همچنین آیه: « و اذ واعدنا موسى اربعین لیلة ثم اتخذتم العجل» . (61) خطاب مستقیم به یهودیان است.
2- چه شاهدى از قبل یا بعد از اسلام بر رسم و سنت بودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آیا براى پدر و جد پیغمبر (ص) قبل از اسلام مراسم اربعین انجام شد؟ و آیا مشرکان عرب براى مردگان خود در روز چهلم اطعام مىکردند؟ یا سر خاک مىرفتند؟ یا تجدید عزا مىکردند؟
ملت یهود - به گفته خود سید - روز سىام مراسم برگزار مىکنند که آن هم معلوم نیست از چه تاریخى و با چه انگیزهاى مرسوم شد؟ مسیحیان که به یاد مردگان خود روز چهلم مرگ، مراسم عبادت برپا مىکنند آیا سابقه دار است؟ و آیا متخذ و برخاسته از سنت حسنه رایج در میان مسلمانان نیست که به نام و به یاد مراسم تدفین سر مطهر امام (ع) و همیارى با عزادارى خاندان داغدیدهاش برگزار مىشود؟
مراسم امام حسین(ع) محکوم و تابع آداب و رسوم عرفیات رایج بین یهود و نصارى و جاهلیت نیست بلکه سنت شکن و حاکم بر سنت ها و خود بنیانگذار سنت هاى حسنه است. اگر در ملت مسلمان، برگزارى مراسم اربعین سنت ضرورى الانعقاد است یکى از خیرات و برکات بازتاب حرکت و قیام الهى امام حسین(ع) و یکى از آثار حسنه آن بزرگوار است. نه از این جهت که چون بر هر مرده ممدوح و مذموم، مراسم اربعین برگزار مىشود، بر امام حسین(ع) نیز چنین رفتار مىشود. اگر این گونه بود چرا براى امامان دیگر، مراسم اربعین انجام نمىشود؟ و نیز اگر چنان بود چرا اربعین امام حسین(ع) هر سال تکرار مىشود در حالى که براى اموات و شهدا - حتى براى معصومان (ع) - مراسم اربعین تکرار نمىشود؟ و نیز مىبینیم براى مردگان، رسم و عادت نیست که هر سال مراسم اربعین تکرار شود.
پس به خوبى مىتوان چنین نتیجه گیرى نمود که اربعین امام حسین(ع) مانند بقیه مراسم و سنت هاى مذهبى، همگى داراى محتواى حقیقى و پیام آموزنده و مشتمل بر رمز و راز قابل توجیه و تصدیق و شایسته پیروى همه جوامع و طوایف بشرى است؛ نه این که مراسم امام(ع) ریشه در آداب و رسوم یهود و نصارى و جاهلیت اعراب داشته باشد.
2- شهید مطهرى، حماسه حسینى، ج1، ص30 و ج2، ص255.
3- سید بن طاوس، اقبال، ص589.
4- حاج میرزا حسین نورى، لؤلؤ و مرجان، ص149.
5- مقتل ابو مخنف، به نقل از مرحوم حاج میرزا حسین نورى، لؤلؤ و مرجان، ص157.
6- شیخ صدوق، امالى، 1349 ش.، ص168، مجلس 31.
7- شهید قاضى طباطبایى، تحقیق اربعین، ص341، چاپ دوم، به نقل از مناقب شهر آشوب، ج2، ص200 و نیز نقل شیخ طبرسى در اعلام الورى، ص250، ج بیروت1399ق.
8- همان، ص344 به نقل از الاثار الباقیه، ص331 چاپ اروپا، و نیز ص22 ج دوم به نقل از ترجمه الاثار الباقیه ص392، تهران 1321.
9- به نقل از مرحوم محدث قمى، نفس المهموم، ص466، و شهید قاضى، پیشین، ص341.
10- سید بن طاووس، اقبال، ص58.
11- شیخ فتال نیشابورى، روضة الواعظین، ص230.
12- بشارة المصطفى، به نقل سید محسن امین، اعیانالشیعه، ج4، ص47.
13- اعلام الورى، چاپ بیروت، 1399ق.، ص250.
14- به نقل از سید مقرم، مقتل الحسین، ص469.
15- شهید قاضى طباطبایى، تحقیق اربعین، ص342و349 چاپ2، به نقل از تذکرة الخواص، و نیز مقتل مقرم ص470 به نقل از تذکرة الخواص ص150 همچنین اعیان الشیعه ج1، ص626، ق2.
16- اقبال، ص 588.
17- مثیر الاحزان، 1318ق، ص59، به نقل از شهید قاضى، پیشین، ج2، ص20، و نیز سید مقرم، پیشین، ص469.
18- مقصود از این اصطلاح، اجازه نقل روایت است که تا چندى پیش میان دانشمندان اهل حدیث رایج بوده است.
19- الذریعه، ج19، ص349.
20- خواند میر، حبیب السیر، ج2، ص60.
21- مقتل مقرم، ص469 به نقل از الاتحاف بحب الاشراف ص12.
22- سید محسن امین عاملى، اعیان الشیعه، ج1، ص617.
23- عبد الرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص467، چ1383 ق .
24- همان، ص469.
25- همان.
26- شهید قاضى، تحقیق اربعین، ص260.
27- ابن اثیر، الکامل ج4، ص84.
28- شیخ مفید، ارشاد، ص261.
29- شیخ مفید، ارشاد، ص261.
30- قاضى طباطبایى، تحقیق اربعین، ص42.
31- سید بن طاووس، اقبال، ص589.
32- ابن اثیر، الکامل، ج4، ص87 .
33- شیخ مفید، ارشاد، 1308، صص 261- 263.
34- تاریخ طبرى، ج4، ص293.
35- همان، ص353.
36- البدایه و النهایه ج 8، ص9- 198، به نقل از شهید قاضى طباطبایى، پیشین، ص370.
37- همان، صص33 و 34 چ دوم به نقل از سید محسن امین عاملى دمشقى.
38- رجال کشى، ص75، تنقیح المقال، ج3، نفس المهموم، ص129، تحقیق اربعین، ص34.
39- فاضل قزوینى، تظلم الزهرا، ص172.
40- نفس المهموم، محدث قمى، ص463.
41- دکتر سید رضا پاکنژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج6، ص33.
42- تاریخ طبرى، ج4 ( ده جلدى)، ص127، استقامت، مصر و ج6، ص96.
43- مقتل الحسین، پاورقى ص344.
44- فاضل قزوینى، تظلم الزهرا، ص172.
45- اعیان الشیعه، ج1، ص626 ق 2، مقتل مقرم ص470 به نقل از تذکرة الخواص تالیف سبط بن الجوزى 150 و تحقیق اربعین شهید قاضى،صص342 و 349، چ دوم .
46- مقتل مقرم، ص363، چ قم به نقل از « مثیر الاحزان» ص 58 .
47- سید بن طاووس، لهوف، قم، 1378، ص232.
48- بحار، ج45، ص145.
49- مصائب الهداة، به نقل از شهید قاضى طباطبایى، تحقیق اربعین، چ دوم، ص337.
50- نفس المهموم، ص466.
51- مقتل مقرم، ص470 به نقل از الکواکب الدریة، ج1.
52- زاد المعاد، اعمال روز بیستم صفر.
53- جلاء العیون، علامه مجلسى.
54- ال عمران/169.
55- سید بن طاووس، اقبال، ص58.
56- چون مسلم شد «اربعین» ویژگى و امتیاز خاصى از روزهاى قبل و بعد از خود ندارد.
57- شیخ طوسى، التهذیب، ج6، ص52.
58- کامل الزیارات.
59- مقتل مقرم، چاپ قم، صص354 و 365.
60- اعراف/142.
61- بقره/51.